چقدر سخت است مادر بودن
چقدر سخت است مادر بودن! گاه و بیگاه دلم میگیرد از فکرهایی که بی دلیل آزارم میدهند! "اگر چنان شود"ها دیگر امانم را بریده اند! از بعد از تولد دلبندم عجیب جان عزیز شده ام! و همه اش بخاطر گوهر وجود فرزندم است... این روزها حال این سالهای مادرم را درک میکنم! چه شبهایی را به صبح رسانیده است بی آنکه حتی ذره ای از آن را احساس کرده باشم! غمگینم... کاش می توانستم قسمت کوچکی از محبت هایش را جبران کنم! چقدر مادر بودن سخت است! وقتی بدانی دلبندت کسالت دارد گویی بند بند وجودت را به آتش کشیده اند! ممکن است شب تا صبح را فقط اشک بریزی بی آنکه کسی حالت را بفهمد! دیگران برچسب حساس بودن بر پیشانی ات مینشانند! چقدر سخت است مادر بودن! گاهی...